حکومت فدرالی در افغانستان عملامنتفی است !
غلام علی صارم
دوشنبه 16 دلو 1402
این مطلب را روزچهارشنبه 16/9/1401 نوشته بودم. در این روز ها که بازهم جمعی بر طبل حکومت فدرالی می کوبند و راه حل مشکل افغانستان و نجات آنرا از بحران موجود تشکیل حکومت فدرالی میخوانندو جمعی را بصورت یک تشکلی که هرگزهماهنگ نخواهند شد تشکیل داده اند، خواستم که نکاتی را بیاد این آقایان بیاورم که در بیست سال گذشته چه کار کرده اند. البته در این میان مطالب و موضوعاتی هستند که عفت قلم اجازه نگارش آنرا نمیدهدو ما هم آنرا می گذاریم به زمان دیگر و نگارش دیگر.
اولاتقاضایم اینست که لطفا مرا مارک نزنید، من متعلق به هیچ جناحی نبودم و نیستم، یک مسلمان افغانستانی هستم که آزاد فکر می کنم و آزاد مینویسم و تاجاییکه ممکن باشد به آنچه در افغانستان ضرورت میدانم خواهم نوشت. گمان نشود کسیکه با جعبه های پول و دالر از کشورفرار نکرده حتما عضو حکومت موجود است. من عضو حکومت موجود نیستم همانگونه که عضو حکومت فاسد فراری ها هم نبودم، ولی با صراحت میگویم که اینها بهتر از شما ها هستند. من راه حل مشکل کشور را در تفاهم و مذاکره میدانم. برای حکومت و حکومتداری و تشکیل یک نظام همه شمول و قابل قبول برای همه به افغانستان دقت بیشتر و فکر بیشتر را ضرور میدانم . تصمیم های سلیقه ای و سرو صدا های که مبنای آن فقط ابراز وجود آنهم برای حفظ دارایی های تاراج نموده شان در خارج ، مثل همین فدرالی خواهی جدید را برای حل مسایل کشور کار ساز نمی دانم. یقین دارم که همین های که امروز شعار فدرال خواهی را سرداده و حلقه ای را به همین منظور تشکیل داده اند کسانی هستند که برای حفظ موجودیت خود و دارایی هایشان راه دیگری را نتوانستند پیدا کنند. با صراحت میگویم که اگر طالبان، ملل متحد و….. همه راضی شوند که قدرت را به اینها بسپارند و به ایشان بگویند که نظام فدرالی تان را درست نموده بیایید، یقین داشته باشید که این مجموعه سالها سرگردان این امر بوده و هرگز به نتیجه هم نخواهند رسید. خوبست که گذشته ها را یکبار دیگر یاد آور شویم زیرا از قدیم گفته اند که روز گذشته استاد مرد است. و با توجه به آن تصمیم گرفته شده و کمی عاقلانه فکر شود.
موضوع تشکیل حکومت فدرالی در افغانستان بحث جدیدی نبوده و از گذشته ها مطرح است و در اوایل سال 1371 پس از سقوط داکتر نجیب الله و تسلط مجاهدین در شهر ها به یک موضوع داغ در محافل سیاسی داخل کشور تبدیل گردیده بود. در این اواخر یک بار دیگر مسئله فدرالیسم در افغانستان توسط تعدادی از جمله جناب سرور دانش معاون نظام ساقط شده جمهوری، لطیف پدرام رهبر حزب کنگره، آقای استاد محمد محقق، عطامحمد نور و….. مطرح گردیده است.
از جناب دانش بگوییم : اوکه دو دور معاونت ریاست جمهوری را به عهده داشته و همواره از ایشان به عنوان «قانون پوه» یاد میشد، کارنامه قابل توجهی ندارند؛ تا جایی که از وظایف مهم و اداره معاونت ریاست جمهوری، توجیه گری و قانونی سازی حرکت های فاشیستی رئیس جمهور و اطرافیانشان بود. رئیس جمهوری فراری، جناب دانش و دیگرانی که خود را متخصص، تحصیل کرده و سیاستمدار می دانستند در طول سالهای حاکمیت خود نتوانستند سیاست خارجی افغانستان را تدوین و یا هم برای جلو گیری از سقوط نظام سیاسی استراتیژی افغانستان را تدوین نمایند.
زمانی که در ولایت قم ایران بسر می بردند گاهی مقالاتی از جناب سرور دانش به نشر می رسید؛ در آن زمان که بحث فدرالیسم در کشور تقریبا به یک بحث داغ هم تبدیل شده بود جناب شان در این مورد اظهار نظری نداشتند. بدون شک دروس حوزه سنگین است و شهریه هم شرینی خاص خود را دارد به همین دلیل شاید زمان کافی برای مطالعه نظام فدرالیسم و سیاست در آن زمان برایش مساعد نبوده باشد.
او با حمایت های آقای خلیلی به وزارت رسید و بعد هم معاون رییس جمهور شد؛ اما ظاهرا اختلافات ایشان با آقای خلیلی اوج گرفت و جهت گیری ها تغییر نمود. در زمان معاونت ریاست جمهوری آقای دانش نیز بار ها بحث نظام فدرالی در محافل سیاسی و رسانه ها مطرح گردید؛ اما هر بار ایشان نظام فدرالی را خیانت به افغانستان و باعث تجزیه دانسته و طرفداران این نظام را نیز خیانت کار می شمردند.
هیچ شکی نیست که عامل سقوط نظام جمهوری، ارگ بوده و آقای دانش نیز در همان ارگ معاونت می کرده است. ایشان هم فرار نموده و اکنون یک پناهنده هستند، اما شیرینی قدرت و شهرت همچنان وسوسه انگیز است. با جمهی که همان نصری های سابق اند حزبی تأسیس نموده و در فضای رسانه ها برای استقرار حکومت فدرالی در افغانستان دادخواهی می کنند.
با توجه به سابقه تحصیلی آقای دانش، مطمئنا ایشان هنوز در رابطه به انواع نظام های سیاسی مطالعه کافی ندارند، پیش زمینه ها را نمی دانند، معایب را هیچگاهی نمی شمارند، در ذکر مزایای این نظام اغراق می کنند و منتقدین را ناشی می دانند. البته بر ایشان قصوری نیست زیرا بزرگنمایی و کوچک نمایی در گفتار، جزء دروس حوزوی اش است، به خصوص در روضه خوانی ها کاربرد زیادی دارد.
شاید در بحث های که « زید عمر را زده ویضرب بعد از ضرب است» و سالها ایشان در این خط روان بوده من هم به ایشان کاری ندارم اما در این زمینه که دمدمی مزاج گونه بحث را آغاز کرده و دست به تایید موضوعی زده که تا قبل از فرار آنرا خیانت ملی میدانست و اینک آنرا به عنوان راه حل پیشنهاد می نماید، موضوعی است قابل بحث.
و اما در مورد حکومت فدرالیسم در افغانستان:
به دلایل مشخص و موجهی می توان گفت فدرالیسم در افغانستان زمینه نداشته و عملی نیست.
شاید عده ای که تعداد شان هم بی نهایت اندک و انگشت شمار است، به این جمله و نظر با عجله حساسیت نشان بدهند و مرا متهم به فکر تمرکز گرایی و حفظ وضعیت موجود نمایند. اما اینرا بدانند که واقعیت عینی جامعه ما همین است و امروز این شعار را کسانی میدهند که سالها از نفاق این کشور بهره برده واینک همه را از دست داده اند وشریان های عایداتی شان خشکیده و نگران تمام شدن اندوخته های شان در خارج هستند.
همانگونه که درشرایط فعلی سیستم فدرالی را در کشور یک سیستم نابکار و غیر عملی میدانیم وبا صراحت میگوییم که تطبیق این سیستم در واقع آغاز یک دور دیگر نفاق و خانه جنگی در کشور است، نظام موجود را نیز قابل اصلاح میدانیم و شیوه حکومتداری فعلی نیز از نظر ما قابل قبول نیست. باید اصلاحات در تمام زمینه ها بوجود آید از نصاب تعلیمی گرفته تا اداراتی که بیست سال تمام عمدآ در فساد فرو برده شده است.
برای تشکیل یک حکومت فدرالی آنچه ضرور به نظر میرسد زمینه های لازم برای ایجاد و تداوم آن است که آن زمینه ها میتواند قومیت، زبان، فکرو اندیشه، همدیگرپذیری، احترام به کدر های علمی و تخصصی باشد. حالا اینرا می پرسیم که در کدام یک از مناطق افغانستان این زمینه ها وجود دارند؟ اسم نمی بریم و میدانیم که این یک سوال بی پاسخ است: اگر احترام به علم ودانش و تخصص باشد، از همین فدرال خواهان چند نفر صلاحیت اظهار نظر در امور سیاسی کشور را دارند؟
طراران سیاست که در دوران جهاد رندانه برموجی که مردم ایجاد کرده بودند و در مقابل متجاوزین شوروی سابق قیام کردند، سوارشده و تحت عنوان رهبر در هریک از مناطق آنقدر نفاق تولید کردند که رفع این همه کینه و کدورت حداقل یک قرن زحمت و عرق ریزی کار دارد.
اینها از سال 1371 که آخرین مهره فساد کمونیزم در کشور ما رخت بربست کاری کردند که واقعا خاطرات حکومات ملوک الطوایفی را در کشور زنده نمودند، آنهم بصورت کاملا آغشته به فساد، ظلم و تعدی.
به عنوان مثال زمانی که آقای عطامحمد نور در مزارشریف حاکم بود افرادی که در حزب جمعیت نبودند و از قوم ایشان هم نبودند، چند نفر از جناب ایشان راضی هستند؟
افراد جنرال دوستم در شهر شبرغان اجناس مورد ضرورت خود را از مغازه داران بزور نمی گرفتند؟ گمان نمی کنم که مردم این شهر فساد فرماندهان جناب دوستم و خودش را فراموش کرده باشند، دوستم در کارته موسوم به اسم خودش(کارته دوستم) خانه های مردم را بزور نگرفت؟ شیرل دایی یکی از فرماندهانش همیشه با قمچین به بازار برآمده و همه را مورد ضرب شتم قرار نمیداد؟ حتی کسانی را که نمی شناخت با قمچین میزد و می پرسید که تو چکاره هستی؟
در کابل قدرتمندان جناح استادربانی کوچه ها را بزور نگرفتند؟ حتی جناب خود شان. شیر پور که بعد از تاراج اینها شیر چور نامیده شد. اینها نگرفتند؟ از زمین های مردم و زمین های دولتی شهرک ها نساختند؟ و…
به این جمع و جماعت خیلی به نفع خواهد بود که بخاطر آنهمه فسادی که انجام دادند، مهرسکوت بردهان زده و آرام بنشینند.
همه میدانیم که در تمام ولایات کشور اقوام مختلف زندگی می کنند اما یک قوم بیشتر مثلا در جوزجان ازبیک ها، چی کسی میتواند حق اقوام دیگر را در این منطقه تضمین نماید؟ یا مثلا در بدخشان و جاهای که تاجیک ها اکثریت هستند به دیگر ان توجه خواهد شد ؟ در مناطق مرکزی تاجیک ها و پشتون ها سرجایش! حق شیعیان غیر هزاره را کی میتواند تضمین نماید؟
دانش، خلیلی و محقق بیست سال در موقع تقسیم بنام جامعه تشیع حق گرفتند اما از این همه امتیازات چقدر به نفع قوم هزاره و اقوام شیعه غیر هزاره استفاده نمودند؟
دانش زمانی که معاون ریئس جمهور بود تشکیل دفترش به تعداد صد ها نفر بود، آیا در این جمع غیر از نصری های قدیم شان کسی دیگر هم وجود داشت ؟ البته در همین میانه هم به نصری های دایکندی وال و آنهاییکه به جناب شان قرابت خانوادگی داشتند اولویت داده میشد.
همانطور پشتون هاکه تاریخ کشور مملو از تمامیت خواهی های اینها است و اینها اصلا افغانستان را میراث و حق مشروع خود دانسته و دیگران را اگر بخواهند هم به عنوان دست بین و تماشا چی میخواهند نه به عنوان شریک در این وطن .
یکی از این تمامیت خواه ها جناب حکمتیار صاحب است، ایشان زمانی در پشاور با شش تنظیم دیگر حکومت مسخره ای را بنام حکومت عبوری مجاهدین ساختند و او که یک دوره وزیر خارجه این حکومت مبتذل بود، به یک خبر نگار اروپایی گفته بود که ما روز خروج نیروی های شوروی را نه، بلکه روز تشکیل این حکومت را روز ملی اعلان می کنیم .
از جامعه تشیع حتی یک نفر هم در این حکومت نبود، در حالیکه آغازگر جهاد مسلحانه علیه متجاوزین شوروی وقت و عمال شان شیعیان هستند، اولین واحد اداری بدست شیعیان آزاد شده(علاقه داری بلخاب که در آن موقع مربوط ولسوالی سرپل ولایت جوزجان ) و تنها ولایتی که مرکزش آزاد شده و مجاهدین در آن حضور داشتند ولایت بامیان است که بدست شیعیان آزاد شد و مهم ترین نقش در آزادی آن از مجاهدین جامعه تشیع کشور بود.
حکمتیارکه زمانی گفته بود در هزاره جات کسی نیست و چند خانه ای که آنجا هستند دهقان ها و مزدوران ما هستند. جناب شان همین که متوجه شده که زمین های کندوز را عبدالرحمن خان بخاطر هزاره کشی های پدرانش داده، فکر کرده که هزاره ها همه نابود شده و کسی هم از ایشان باقی نمانده است.
تعجب اینکه در این روز ها او نیز مورد تایید جناب سرور دانش قرار گرفته است.
وقتی گذشته ها را مورد مطالعه قرار دهیم به موردی که باعث ایجاد همدلی و برادری و همدیگرپذیری شده باشد هرگز برنخواهیم خورد، طراران سیاست که طی چهار دهه کشور را تاراج نمودند و اینک در خارج از کشور مصروف عیش و نوش هستند، حالا نیز بفکر احیای همان دوره های تاراج (تاراج سرمایه ها و تاراج در سیستم اداری کشور) خود هستند. حالا با این وضعیت بیاییم و نظر بدهیم که ما مشکلات افغانستان را با تشکیل حکومت فدرالی حل می کنیم؟ به نظر ما اینکار آغاز یک دور دیگر از جنگ های داخلی است، هیچ یک از ولایات کشور ما متشکل از یک قوم خاص نیست وکشوری که پشتون به دیگران ، تاجیک به دیگران ، اوزبیک به دیگران ، هزاره به دیگران و اینها حتی به اقوامی که با ایشان از یک دین ومذهب پیروی می کنند، حقی و امتیازی قایل نیستند( هزاره های پنجشیر) و با توجه به اینکه طی چهل سال از لحاظ فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و…. ما ضربات جبران ناپذیری را دیده و تحمل کرده ایم، چگونه میتوان حکومت فدرالی تشکیل داد؟ جناب دانش که در دفتر کاری دولتی خودش حاضر نبود یک سید یا قزلباش و یا هزاره ای که نصری نیست وبا خودش اشتراک مذهبی هم دارند، راه بدهد ، وقتی مناطق مرکزی بدستش بیافتد آنگاه چه پیش خواهد آمد؟
ما اگر بخواهیم کشور خود را از بحران نجات بدهیم باید از همه اولتر گام های استوار در جهت وحدت و یک پارچگی و یک ملت شدن برداریم و دروغ های که سالها نشخوار شده که ما یک ملت هستیم آنرا کنار گذاشته و همگی برای یک افغانستان متحدو یکپارچه کارکنیم و به عزت و سربلندی کشور خود فکر نماییم زیرا اگر افغانستان عزت داشت و سربلند بود همه ساکنین آن اعم از پشتون ، تاجیک، هزاره ، اوزبیک، ایماق، و در کل شیعه و سنی همه و همه عزت و اعتبار خواهیم داشت، درغیرآن …
با وجود این همه و با توجه به شناختی که ما از جامعه خودمان داریم ، میتوان بصورت خلاصه معایب این نوع حکومت را چنین بیان کرد و چنانچه اگر توضیحی لازم شد بعدا به آن خواهیم پرداخت.
معایب حکومت فدرالی در افغانستان با توجه به وضعیت موجود:
1. تنوع قومی و مذهبی:
• افغانستان کشوری با تنوع قومی و مذهبی است.
• فدرالیسم می تواند به تشدید تنش های قومی و مذهبی منجر شود.
• این تنش ها می تواند به تجزیه افغانستان منجر شود وبه نظر میرسد که عملا گامی است در جهت تجزیه.
2. ضعف دولت مرکزی:
• دولت مرکزی افغانستان در حال حاضرهمچون گذشته ها ضعیف است اما نه به آن پیمانه ای که ضمن ضعف در فساد بدرجه اول قرار داشته باشد و یکی از ضروریات یک حکومت فدرالی داشتن حکومت قوی و مقتدر مرکزی میباشد که متاسفانه ما قرن ها از آن محروم بوده ایم.
• باور داشته باشیم که دراین صورت فدرالیسم می تواند به تضعیف بیشتر دولت مرکزی منجر شود.
• ضعف حکومت مرکزی میتواند به ناامنی و بی ثباتی در افغانستان منجر شود.
3. فساد:
• فساد در افغانستان یک مشکل جدی است. همین آقایانی که امروز بلندگوی حکومت فدرالی در خارج از کشور شده اند، مصارفی که دارند از غذا تا همه چیز، همه مگر از مدرک فساد بیست ساله شان نیست؟ دقیقا امروز فدرال خواهان کسانی هستند که خودآلوده به فساد هستند، چندین دهه افغانستان را تحت عنوان حکومت متمرکز ریاستی تاراج نموده و هرکسی که خواهان تغییر وضعیت شد او را خائین ملی خطاب کردند، اینک که چاره را حصر دیده اند چنگ به دامن حکومت فدرالی زده اند. در حالیکه خود نمیتوانند یک حلقه متحد و هماهنگ را تشکیل دهند چه رسد که اگر خدای نخواسته افغانستان بدست اینها بیفتد.
• فدرالیسم می تواند به افزایش فساد منجر شود، زیرا کسانی که به این طبل می کوبند همه عاملین فساد در کشور بودند. مگر این ها توبه نموده دو باره به میدان آمده اند؟ و اگر توبه هم نموده باشند چه ضمانتی وجود دارد که دوباره دست به فساد نزنند.
• این امر می تواند به هدر رفتن منابع و به عدم ارائه خدمات به مردم منجر شود.
4. هزینه:
• فدرالیسم می تواند پرهزینه باشد.
• افغانستان کشوری فقیر است.
• افغانستان منابع کافی برای اداره یک سیستم فدرالی را ندارد.
5. عدم وجود تجربه:
• افغانستان تجربه ای در اداره یک سیستم فدرالی ندارد.
• به نظر میرسد که این امر می تواند به مشکلات زیادی منجر شود.
6. مخالفت طالبان:
• امروز عملا طالبان در افغانستان حاکمیت را بدست دارند و بیک حکومت همه شمول که خواست اکثریت کشور های جهان است تن نمی دهند دیده میشود که با سیستم فدرالیسم مخالف استند.
• طالبان خواهان یک حکومت اسلامی متمرکز است.
• مخالفت طالبان می تواند به چالش های زیادی برای اجرای فدرالیسم در افغانستان منجر شود.
7. چالش های عملی:
• اجرای فدرالیسم در افغانستان می تواند با چالش های عملی زیادی مانند ترسیم مرزها، تقسیم قدرت و منابع و ایجاد نهادهای جدید مواجه شود.
8. عدم وجود اجماع ملی:
• در حال حاضر در افغانستان اجماع ملی بر سر فدرالیسم وجود ندارد.
• برخی از مردم افغانستان از فدرالیسم حمایت می کنند، اما برخی دیگر مخالف آن هستند.
• عدم وجود اجماع ملی می تواند به چالش های زیادی برای اجرای فدرالیسم منجر شود.
در نهایت، اینکه آیا فدرالیسم برای افغانستان مناسب است یا خیر، موضوعی پیچیده است که باید با دقت مورد بررسی قرار گیرد. برخورد های سلیقه ای و ذوقی کارساز نیست.
مزایا و معایب فدرالیسم باید به طور کامل سنجیده شود.
همچنین باید به این نکته توجه داشت که فدرالیسم تنها راه حل برای مشکلات افغانستان نیست.
راه حل های دیگری مانند اصلاحات که ما همیشه به آن تاکید داشته ایم نیز وجود دارد. و ما اصلاحات و تطبیق عدالت را در همه زمینه ها بهترین گزینه میدانیم.
با توجه به موارد فوق ما فدرالیسم را در افغانستان عملا منتفی میدانیم و این به معنی رضایت ما از وضعیت موجود نیست، وضعیت موجود نیاز به اصلاحات دارد و ما قبل از همه به وحدت ملی و تعهد به یک پارچگی در جهت آوردن ثبات و بحران زدایی نیاز داریم، و در گام بعدی چنانچه اگر حکومت فدرالی با اجماع ملی و توسط مردم نه چند نفر طرار و کلاه بردار، مورد تایید قرار گرفت در نخست باید اقتدار و توانمندی های حکومت مرکز ی از هر لحاظ تثبیت گردیده و به ایجاد ایالت های فدرالی اقدام گردد. در غیر این صورت آب به هاون کوبیدن است و بس.