مقالات

قلم در حاشیه تفنگ؛ نگاهی به بی‌مهری فرهنگی در روابط منطقه‌ای

قلم در حاشیه تفنگ؛ نگاهی به بی‌مهری فرهنگی در روابط منطقه‌ای

غلام علی صارم

پنچشنبه 9/3/1404

در جهانی که تعامل فرهنگی یکی از ارکان بنیادین نزدیکی ملت‌ها به شمار می‌آید، گاه دیده می‌شود که این مسیر تعامل به دست خود ملت‌ها یا حاکمیت‌ها دچار وقفه می‌گردد؛ گویی آن‌چه اهمیت خود را از دست داده، خودِ فرهنگ است. نویسنده‌ای که با تحمل رنج تحقیق و مشقتِ نگارش، در پی آن است تا ابعاد پنهان روابط بین‌المللی را واکاوی کند، امروز با درهای بسته‌ای روبه‌روست که نه با استدلال علمی گشوده می‌شود و نه با نیت خیر فرهنگی.

در این میان، مسئله تعامل فرهنگی افغانستان با دو کشور مهم همسایه، هند و پاکستان، نمونه‌ای قابل تأمل است. نویسندگان و پژوهشگران افغانستانی که خواهان سفر به این کشورها برای تکمیل تحقیقات میدانی خود هستند، با موانع اداری و دیپلماتیکی مواجه‌اند که گاه رنگی از بی‌توجهی فرهنگی و بی‌مهری انسانی دارد.

نادیده‌گرفتن پژوهشگران در واقع خاموش‌کردن چراغ فهم و ارتباطات انسانی است .

وقتی نویسنده‌ای از افغانستان با تمام دشواری‌های اجتماعی و اقتصادی، دست به قلم می‌برد تا درباره روابط افغانستان و کشورهای همسایه پژوهش کند، انتظار آن است که این کشورها، حداقل در مسیر تحقیق و تبادل فرهنگی، زمینه‌ای فراهم آورند. اما آن‌چه در عمل دیده می‌شود، انکار همین حداقل‌هاست. تقاضای ویزاهای مکرر بدون پاسخ روشن، نادیده‌گرفتن مکاتبات رسمی و بی‌اعتنایی به اهداف علمی و پژوهشی، از مسائلی است که به تجربه در پرونده تعامل فرهنگی هند و پاکستان با افغانستان ثبت شده است.

بی‌توجهی به درخواست‌های نویسندگان مستقل، نه‌تنها ناکامی فردی است، بلکه نوعی نادیده‌گرفتن جایگاه قلم و ارزش دانایی است. چنین وضعیتی پرسشی جدی در برابر جامعه نخبگانی منطقه پدید می‌آورد: آیا قلم دیگر برای ما بی‌اهمیت شده است؟ آیا تفنگ و ابزار خشونت، جای گفت‌وگو و تامل را گرفته است؟

جغرافیای سیاسی جنوب آسیا، قرن‌ها خاستگاه فرهنگ‌های بزرگ، زبان‌های غنی و ادبیات پویا بوده است. اما در یکی از تلخ‌ترین چرخش‌های تاریخی، اکنون سیاست‌مدارانِ این منطقه چنان درگیر چالش‌های امنیتی و رقابت‌های نظامی شده‌اند که دیپلماسی فرهنگی به حاشیه رانده شده است. نه از جشنواره‌های تبادل کتاب خبری هست، نه از نشست‌های آزاد اندیشی. گویی همسایگان بیشتر مراقب مرزهای نظامی‌اند تا معابر فرهنگی.

در چنین فضا و ساختاری، نویسنده‌ای که قصد دارد در دهلی یا لاهور به پژوهش‌های علمی و میدانی بپردازد، ناگهان خود را در برابر دروازه‌های بسته و خاموش می‌بیند. کشورهایی که روزگاری میزبان بزرگ‌ترین دانشگاه‌ها و مراکز تحقیقاتی جهان بودند، امروز با نوعی بی‌اعتمادی سیاسی به قلم و اندیشه می‌نگرند.

جای خالی قلم در میدان رقابت‌های سیاسی عملا مشهود است که متاسفانه باید نسبت به این موضوع متاثر بود.

واقعیت آن است که هند و پاکستان، هر دو، بیشتر به ظرفیت‌های نظامی و رقابت‌های ژئوپلیتیکی خود می‌بالند. از توسعه تسلیحات گرفته تا آزمایش‌های نظامی، از تحرکات مرزی تا نمایش قدرت، تمرکز اصلی بر «امنیت» تعریف‌شده در قالب نظامی است. اما این امنیت بدون امنیت فکری و فرهنگی، چگونه دوام خواهد آورد؟ آیا سرمایه‌گذاری بر بمب و موشک، می‌تواند جای درک و شناخت متقابل را بگیرد؟

در کشوری که به نویسنده اجازه نمی‌دهد در فضای باز و آزاد تحقیق کند، چگونه می‌توان انتظار داشت تصویر آن کشور در کتاب‌ها و پژوهش‌ها، واقعی و چندلایه باشد؟ وقتی نویسنده‌ای از تعامل منع می‌شود، این تنها قلم او نیست که قربانی شده، بلکه فرصت تصویرسازی درست از آن کشور نیز از بین می‌رود.

هرچند ممکن است شرایط سیاسی، فشارهای امنیتی و بی‌اعتمادی‌های تاریخی میان کشورها، بر روند همکاری فرهنگی نیز سایه افکند، اما نباید فراموش کرد که راه حل، در خاموش‌کردن صدای نویسندگان و متفکران نیست، بلکه در ایجاد پل‌های ارتباطی است. هند و پاکستان، به‌عنوان کشورهایی با میراث ادبی و فلسفی کهن، شایسته است با تجدیدنظر در سیاست‌های فرهنگی و دیپلماتیک خود، نویسندگان مستقل را به‌عنوان فرصت‌های تعامل بین‌المللی ببینند، نه تهدیدهای احتمالی.

فرهنگ، دیپلماسی‌ آرام و ماندگار است. برخلاف سیاست که غالباً واکنشی و موقتی است، فرهنگ در عمق وجدان ملت‌ها ریشه دارد. بستن درهای فرهنگی، نه تنها به نفع کشور مقصد نیست، بلکه باعث شکل‌گیری قضاوت‌هایی می‌شود که دیگر امکان تصحیح آن دشوار خواهد بود.

سخن پایانی: همچنان با قلم

اگرچه قلم امروز در سایه تفنگ قرار گرفته، اما هنوز نفس می‌کشد. هنوز نویسندگانی هستند که از دلِ دشواری‌ها، به نوشتن و تحلیل ادامه می‌دهند؛ نه برای شهرت، نه برای منفعت، بلکه برای ثبت حقیقت. و این همان چیزی است که کشورهایی مانند هند و پاکستان باید قدر آن را بدانند.

پاسخ‌ندادن به نویسنده، ردکردن تقاضای ساده‌ای چون یک ویزای پژوهشی، شاید به ظاهر اقدامی اداری باشد، اما در واقع پیامی است که بی‌صدا فریاد می‌زند: «ما نیازی به دانستن نداریم، ما نیازی به درک نداریم، ما فقط قدرت را می‌خواهیم.» اما واقعیت آن است که هیچ قدرتی بدون اندیشه، پایدار نخواهد ماند.

نویسندگان، حافظه زنده ملت‌ها هستند. به‌جای راندن آنان، باید آن‌ها را به رسمیت شناخت، و فرصت داد تا روابط میان ملت‌ها نه با زبان توپ و تفنگ، که با زبان انسان و قلم، تفسیر و تبیین شود.

موضوعات مرتبط

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button