مقالات

از رویاهای پتر کبیر تا واقعیت امروز نقش افغانستان در شکست شوروی و سرنوشت مهاجرین در ایران و پاکستان

از رویاهای پتر کبیر تا واقعیت امروز

نقش افغانستان در شکست شوروی و سرنوشت مهاجرین در ایران و پاکستان

غلام علی صارم

24/4/1404

اندیشه‌ی دستیابی به آب‌های گرم همواره یکی از اهداف استراتژیک روس‌ها، از دوران پتر کبیر تا عصر اتحاد جماهیر شوروی، بوده است.

پتر کبیر، بنیان‌گذار روسیه نوین، به‌خوبی از اهمیت دسترسی به دریاهای آزاد آگاه بود. این سیاست در دوره‌های بعدی نیز ادامه یافت، به‌ویژه در دوران اتحاد جماهیر شوروی که گسترش ایدئولوژی کمونیستی با توسعه‌طلبی جغرافیایی تلفیق شده بود. حضور نظامی شوروی در افغانستان را می‌توان بخشی از این راهبرد طولانی دانست؛ چرا که کنترل افغانستان، زمینه‌ی دسترسی به پاکستان، ایران، و در نهایت آب‌های گرم هند وخلیج فارس را فراهم می‌کرد.

در این میان، افغانستان به عنوان دروازه‌ای حیاتی به‌سوی جنوب و به‌ویژه خلیج فارس و اقیانوس هند، جایگاهی تعیین‌کننده در نقشه‌های ژئوپلیتیک شوروی سابق داشت. اشغال نظامی افغانستان در سال ۱۹۷۹ توسط ارتش سرخ، نه‌تنها تحقق بخشیدن به همین رؤیای کهن بود، بلکه به‌نوعی آزمونی تاریخی برای میزان پایداری ملت‌ها در برابر سلطه‌ی ایدئولوژیک و نظامی نیز محسوب می‌شد.

مقاومت دلیرانه‌ی ملت افغانستان، این نقشه را در هم شکست. مجاهدت و ایستادگی مردمی که با حداقل امکانات، اما با ایمان و اراده‌ای پولادین در برابر قدرت نظامی بزرگ شوروی ایستادند، نه‌تنها آرزوی دیرینه‌ی روس‌ها را به باد داد، بلکه عملاً سنگ‌بنای فروپاشی نظام کمونیستی اتحاد شوروی را نیز بنا نهاد.

مجاهدت ومقاومت مردم افغانستان، آغازی بر پایان امپراتوری شوروی:

هزینه‌های انسانی، اقتصادی و روانی جنگ افغانستان برای شوروی چنان سنگین بود که سرانجام پس از یک دهه، ارتش سرخ در سال ۱۹۸۹ مجبور به عقب‌نشینی شد. اما پیامدهای این شکست فراتر از یک عقب‌ نشینی ساده بود. فروپاشی نظم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در بلوک شرق، که با واژگونی دیوار برلین و استقلال جمهوری‌های تحت سلطه‌ی شوروی تکمیل شد، ریشه در همان خاکی داشت که روزی ارتش سرخ در آن خیال تسخیر داشت.

نقش مقاومت افغانستان در فروپاشی شوروی نه‌تنها از دید تحلیل‌گران جهانی پنهان نمانده، بلکه در بسیاری از منابع غربی و حتی روسی به‌عنوان یکی از اصلی‌ترین دلایل تزلزل ساختار قدرت در شوروی یاد شده است.

پناهندگان افغان، فرصت یا تهدید برای همسایگان؟

در پی این جنگ و آوارگی گسترده‌ی مردم افغانستان، میلیون‌ها تن از شهروندان این کشور ناچار شدند راهی کشورهای همسایه، به‌ویژه ایران و پاکستان شوند. این دو کشور، با درک اهمیت ژئوپلیتیک افغانستان و تأثیرات مستقیم جنگ بر مرزهایشان، ظاهراً درهای خود را به روی پناهجویان افغان گشودند؛ اما نگاهی دقیق‌تر به عملکرد این کشورها نشان می‌دهد که پذیرش مهاجران نه از سر نوع‌دوستی صرف، بلکه به دلایلی امنیتی، اقتصادی و حتی سیاسی بود.

ایران و پاکستان به‌خوبی می‌دانستند که هدف اصلی شوروی رسیدن به آب‌های گرم جنوب است و سقوط افغانستان می‌تواند تهدید مستقیمی برای آن‌ها محسوب شود. از همین‌رو، حمایت‌های تاکتیکی از مهاجران افغان و گروه‌های مجاهد در دستور کار قرار گرفت. اما در پشت این چهره‌ی همدلی، منافع اقتصادی و امنیتی کلانی نهفته بود.

ایران و مهاجران افغان: تعامل سودآور یک‌جانبه

ایران، در حالی که در ظاهر میزبان میلیون‌ها پناهجوی افغان بود، توانست از حضور آنان بهره‌برداری اقتصادی وسیعی داشته باشد. طبق گزارش‌های مختلف، هر ساله صدها میلیون دلار از نهادهای بین‌المللی مانند سازمان ملل برای حمایت از پناهندگان افغان دریافت می‌شد، اما این مبالغ نه تنها صرف بهبود شرایط زندگی مهاجران نشد، بلکه عمدتاً در پروژه‌های زیربنایی و عمرانی داخلی ایران هزینه گردید. مهاجران افغان در ایران، عمدتاً با اتکاء به کار طاقت‌ فرسا، عرق جبین و دستان پینه‌بسته‌ی خود زندگی را پیش می‌بردند، نه با اتکاء به کمک‌های دولتی یا بین‌المللی.

افزون بر این، افغان‌ها در ایران با موانع بسیاری روبرو بودند؛ از محدودیت‌های آموزشی و درمانی گرفته تا برخوردهای تبعیض‌آمیز و تحقیرآمیز اجتماعی. حتی کودکان بدون مدارک هویتی از حق تحصیل در کلاس‌های سوادآموزی نیز محروم بودند و ساختار فرهنگی و رسانه‌ای ایران نیز عملاً در جهت تحقیر مهاجران حرکت می‌کرد.

پاکستان: از نیکرپوشی تا کت‌وشلوار ونیکتایی

پاکستان نیز، هرچند با مشکلات و ضعف‌های ساختاری مواجه بود، اما با ورود میلیون‌ها مهاجر افغان، ناگهان در معرض تحولی اقتصادی و زیرساختی قرار گرفت. بسیاری از مهاجران، به‌ویژه در خیبرپختونخوا و بلوچستان، به فعالیت‌های اقتصادی، ساختمانی و خدماتی پرداختند و نقشی اساسی در رشد شهرهایی چون پیشاور و کویته ایفا کردند.

پیش از ورود مهاجران، سطح زندگی عمومی در بسیاری از شهرهای پاکستان پایین بود. حتی روایت‌های محلی حاکی از آن است که کارمندان دولت و افسران پلیس، در سال‌های قبل از دهه ۱۹۸۰، لباس رسمی نداشتند و اغلب با “نیکر” به سر کار می‌رفتند. با ورود مهاجرین، هم بازار کار داغ شد و هم منابع کمک‌های خارجی افزایش یافت؛ تا جایی که بسیاری از ساختارهای دولتی، آموزش و بهداشت در پاکستان توسعه یافت.

نکته‌ی مهم در مورد پاکستان آن است که حداقل در برخی عرصه‌ها، رفتارهای انسانی‌تری با مهاجران صورت گرفت. کودکان افغان بدون نیاز به مدارک شناسایی رسمی وارد مدارس شدند و بسیاری از پناهجویان فرصت یافتند که کار کنند و زندگی خود را سامان دهند. مرحوم ضیاءالحق، رئیس‌جمهور وقت پاکستان، در یکی از سخنرانی‌هایش به‌روشنی گفت: «جنگ افغان‌ها با شوروی، صرفاً جنگ افغانستان نیست؛ بلکه دفاع از اسلام و پاکستان است. افغان‌ها را مهاجر نخوانید، پاکستان خانه دوم آن‌هاست»

پایان تهدید، پایان مهمان‌نوازی

با پایان جنگ سرد، فروپاشی شوروی و کاهش تهدیدهای منطقه‌ای، نگاه همسایگان افغانستان نیز به مهاجران تغییر یافت. اکنون که نه تهدیدی از سوی روسیه متصور است، نه جنگی با عراق در کار است، و نه داعش و سوریه‌ای برای بهره‌برداری از افغان‌ها در میدان‌های جنگ وجود دارد، دیگر نیازی به مهاجران افغان احساس نمی‌شود. همچنان در پاکستان کمک های سیل آسا که در اختیار بزرگان این کشور قرار می گرفت دیگر وجود ندارد.

در سال‌های اخیر، هر دو کشور ایران و پاکستان، سیاست‌های سخت‌گیرانه‌ای در قبال مهاجرین اتخاذ کرده‌اند. اخراج‌های گسترده، بازداشت‌های غیرانسانی، و حتی جداسازی کودکان از خانواده‌هایشان در مرزها، بخشی از این واقعیت تلخ است. در ایران، روایت‌هایی از بازگرداندن اجباری مهاجران حتی در شرایط ناایمن به گوش می‌رسد و در پاکستان نیز موجی از نفرت‌پراکنی علیه افغان‌ها در رسانه‌ها و سیاست‌های دولتی به راه افتاده است.

این تغییر رفتار تنها ناشی از «اشباع مهاجرتی» نیست؛ بلکه ریشه در از بین رفتن منافع ژئوپلیتیکی دارد. دیگر نیازی به فاطمیون و زینبیون نیست، دیگر داعش در مرزها نیست، و بندر کراچی وخلیج فارس دیگر در تهدید روس‌ها نیست. بنابراین، افغان‌ها باید «بروند». در حالی‌که آن‌ها روزی، شانه به شانه‌ی مردمان این کشورها، از دیار اسلام، از مرزهای ایدئولوژیک و امنیتی دفاع کرده بودند.

تاریخ منطقه‌ی ما پر از فراز و نشیب‌هایی است که در آن مفاهیم چون “برادری اسلامی”، “مهمان‌نوازی”، “همسایگی” و “انسانیت” در لحظات بحرانی به ابزار سیاست تبدیل شده‌اند. افغان‌ها، که روزگاری سد دفاعی در برابر کمونیسم، افراط‌گرایی و آشوب منطقه‌ای بودند، امروز قربانی بی‌مهری، تحقیر و طردند. نسل‌هایی که در خاک غربت زاده شدند، امروز نیز در جستجوی جایی برای زیستن‌اند؛ بی‌آن‌که بدانند هنوز باید تاوان کدام سیاست ناتمام را بپردازند.

اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً

خدایا آخر و عاقبت ما را ختم به خیر کن

 

موضوعات مرتبط

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button