مقالات

از غرور تا اعتراف، شکست محاسباتی آمریکا در مواجهه با ایران

از غرور تا اعتراف، شکست محاسباتی آمریکا در مواجهه با ایران

غلام علی صارم

شنبه 31/3/1404

هشت روز از جنگ ایران و اسرائیل گذشت، اگر چه من با این تعبیر مخالفم و اینکه گفته میشود جنگ ایران با اسرائیل از دیدمن یک کوچک نمایی کردن است که در آینده ها بتوانند شکست خود را توجیه نمایند و ما این موضوع را قبلا در یک مقاله کوتاه شرح دادیم. در این چند روز موضع گیری های آقای ترامپ خیلی غیر دیپلماتیک و کودکانه بود و چنان صحبت میکرد که گویا این خودش هست که با ایران می جنگد، البته واقعیت هم همین است اسرائیل بدون امریکا هیچ کار را نه می کند و نه میتواند. روزی آقای ترامپ با غرور می گفت که ایران فقط بدون قیدو شرط تسلیم شود. زیرا محاسباتی که ایشان توسط نیروهای اطلاعاتی خود انجام داده بودند همه عملا غلط برآمد و حالا جناب شان می گویند که گزارشهای ماموران اطلاعاتی در مورد ایران غلط بوده است. در حالیکه تسلیمی میخواست. حالا تصمیمش را هم برای دوهفته معطل کرد. به چند موضوع میخواهم بصورت مختصر اشاره نمایم: یک : خواستن از ایران که بدون قید و شریط تسلیم شود، منطق این سخن در کجاست آیا امریکا این حق را دارد؟ دو: اسرائیل از امریکا خواسته که یا وارد جنگ شود و یا آتش بس را برقرار کند. این خواست بیانگرچیست؟ آیا اسرائیل به ضعف خود پی برده و این تقاضا را کرده و یا چیزی دیگری هست ؟

بخاطر جلوگیری از اطاله کلام می پردازیم به پاسخ سوال های مطرح شده البته با در نظر داشت ظرفیت مقاله کوتاهی که در نظر داریم:

اول:  منطق خواستن تسلیم بی‌قید و شرط از ایران توسط ترامپ،  آیا آمریکا چنین حقی دارد؟

در حقوق بین‌الملل، هیچ کشوری حق ندارد از کشور دیگر بخواهد که بدون قید و شرط تسلیم شود، مگر در چارچوب جنگ رسمی و شکست کامل نظامی که در اینجا چنین چیزی وجود ندارد.

در واقع:

  • درخواست تسلیم بدون قید و شرط (مثل آنچه در جنگ جهانی دوم با جاپان اتفاق افتاد) فقط در مواردی دیده شده که یک کشور کاملاً شکست خورده و ساختار دفاعی‌اش فروپاشیده باشد. که این امردر اینجا یک امر کاملا ناشیانه است زیرا ایران در این هشت روز جنگ حتی ده فیصد از توانایی نظامی خود را بکار نبسته است.
  • سخنان ترامپ بیشتر نشان‌دهنده نوعی رویکرد سلطه‌جویانه و ایدئولوژیک است، نه یک موضع دیپلماتیک یا حقوقی. او می‌خواست ایران را به پای میز مذاکره بکشاند با فشار حداکثری، اما هم محاسباتش غلط بود و هم مقاومت ایران، چه در داخل و چه از سوی متحدان منطقه‌ای‌اش، فراتر از انتظار آنها بود.

بنابراین، از لحاظ حقوقی و منطق دیپلماتیک، چنین خواسته‌ای از ایران نه مشروعیت دارد و نه واقع‌بینانه است. این بیشتر یک نمایش قدرت بود تا موضعی قابل اجرا. البته نمایش هم نمایشی که به اصطلاح ما افغانها دیگر بازار ندارد.

دوم: درخواست اسرائیل از آمریکا برای دخالت مستقیم یا برقرار کردن آتش‌بس، نشانگر چیست؟

این درخواست اسرائیل حاوی چند پیام مهم است:

الف. تأیید بر نیاز اسرائیل به حمایت امریکا

اسرائیل هرچند از لحاظ نظامی پیشرفته است، اما در عمل:

  • بدون حمایت لوژستیکی، اطلاعاتی و مالی آمریکا، توانایی ادامه جنگ گسترده و طولانی را ندارد.
  • در جنگ اخیر با ایران، با حجم گسترده‌ای از موشک‌ها، پهپادها و پاسخ‌های مستقیم مواجه شد که نشان داد حتی سامانه‌های دفاعی پیشرفته نیز در برابر آن آسیب‌پذیرند.

ب. نشان‌دهنده تزلزل و ترس از گسترش جنگ است

  • این درخواست به معنای آن است که اسرائیل به حد نهایی تحمل و توان عملیاتی خود نزدیک شده.
  • اگر از آمریکا می‌خواهد که یا مستقیماً وارد جنگ شود یا آتش‌بس برقرار کند، یعنی خودش به نقطه‌ای رسیده که دیگر نمی‌تواند تصمیم‌گیری نهایی را مستقل انجام دهد.

ج. نوعی بازی دوگانه برای اعمال فشار دیپلماتیک

  • ممکن است اسرائیل از این درخواست برای فشار بیشتر بر ایران از طریق دیپلماسی بین‌المللی یا سازمان ملل استفاده کند.
  • یعنی بگوید «ما آماده پایان جنگ هستیم ولی ایران نیست»، در حالی که خودشان هم از ادامه جنگ نگران‌اند. جنگی که با یک برآورد و محاسبه غلط و خود بزرگ بینی آغاز کرده اند.

درنتیجه میتوان پاسخ به سوالات مطرح شده را چنین خلاصه کرد:

  • آمریکا حقی برای تحمیل تسلیم به ایران ندارد، نه از منظر حقوق بین‌الملل، نه از لحاظ اخلاقی.
  • سخنان ترامپ غیرواقع‌بینانه و ناشی از محاسبات اشتباه اطلاعاتی بود که در بیانات اخیر خود باربار به آن اعتراف نموده است.
  • درخواست اسرائیل از آمریکا، حاکی از ترس از ادامه جنگ و اعتراف تلویحی به وابستگی است.
  • جنگ ایران و اسرائیل یک رویارویی محدود نیست، بلکه اگر گسترده شود، ابعاد جهانی پیدا خواهد کرد. به همین دلیل همه بازیگران، از جمله آمریکا، محتاطانه برخورد می‌کنند. اگرچه عملا ابعاد جهانی قضیه از همان ابتدا معلوم و هویدا بود و هست اما ظاهراستتار موضوع حفظ شده که در صورت عملی شدن خواست اسرائیل همان هم از بین خواهد رفت.

اگر بخواهیم نتیجه این تقابل را بررسی کنیم باید از چند نگاه به موضوع نگاه نماییم:

۱. از بُعد نظامی

  • ایران توانایی نظامی قابل‌توجهی دارد، چه به‌صورت مستقیم، چه از طریق نیروهای نیابتی در منطقه (حزب‌الله، حشد الشعبی، انصارالله و غیره.)
  • اسرائیل هم اگرچه پیشرفته و تکنولوژیک است، اما از لحاظ وسعت، عمق استراتژیک، و پایداری بلندمدت، آسیب‌پذیرتر است.
  • ورود آمریکا به‌طور مستقیم به جنگ بسیار خطرناک و پرهزینه خواهد بود، حتی برای خودش. در نتیجه، غرب ترجیح می‌دهد جنگ محدود و قابل‌کنترل باقی بماند. که از نظر ما این هم برای غرب تکرار اشتباهی است که در افغانستان مرتکب شدند.

جمع‌بندی نظامی:

احتمال جنگ فراگیر با مشارکت مستقیم آمریکا پایین است، اما درگیری‌های موشکی، سایبری و نیابتی ادامه‌دار خواهد بود. ممکن است موقتاً آتش‌بس اعلام شود، اما تنش ریشه‌ای حل نخواهد شد.

۲. از بُعد سیاسی:

  • قدرت‌های بزرگ (چین، روسیه، حتی برخی کشورهای اروپایی) خواهان کاهش تنش‌اند، چون جنگ بر بازارهای جهانی، انرژی و امنیت تأثیر منفی می‌گذارد.
  • اسرائیل هم متوجه شده که ادامه این درگیری بدون حمایت مستقیم آمریکا غیرممکن است.
  • ایران به‌دنبال نشان دادن قدرت بازدارندگی است، نه ورود به جنگی فرسایشی و طولانی مدت.

در نهایت، مذاکره یا توافقی پشت پرده برای توقف نسبی جنگ انجام خواهد شد، اما هیچ صلح پایداری حاصل نخواهد شد تا زمانی که مسئله فلسطین و سلطه‌طلبی اسرائیل حل نشود.

۳. از بُعد روانی و تبلیغاتی:

  • این جنگ، تصویر “شکست‌ناپذیر بودن اسرائیل” را زیر سؤال برده و این طلسم را شکستانده است.
  • قدرت روانی ایران در بین ملت‌های منطقه به‌طور قابل‌توجهی افزایش یافته.
  • اسرائیل برای حفظ وجهه، نیاز به حمایت رسانه‌ای و غربی دارد؛ ولی افکار عمومی حتی در غرب هم علیه جنگ و حمایت کورکورانه از اسرائیل در حال تغییر است. بعنوان شاهد مثال میتوان از تظاهرات مردم فرانسه علیه اسرائیل یاد کرد، درحالیکه فرانسه از متحدین پرقدرت امریکا و اسرائیل میباشد.

و نهایتا نتیجه این خواهد بود: یک پیروزی نرم‌افزاری و رسانه‌ای برای ایران، و یک شکست تبلیغاتی برای اسرائیل و آمریکا در افکار عمومی جهانی، مخصوصاً در جهان اسلام.

۴. پیش‌بینی نهایی این خواهد بود که نهایتا:

  • آتش‌بس برقرار خواهد شد، اما جنگ تمام نخواهد شد.
  • صحنه نبرد به میدان‌های نیابتی، عملیات سایبری، ترورها، و فشارهای اقتصادی و اطلاعاتی منتقل خواهد شد.
  • این تقابل، بخشی از تحول نظم جهانی است که در آن قدرت آمریکا رو به افول است و کشورهایی مانند ایران دیگر حاضر نیستند که نه تنها تسلیم زورگویی های آن نشده بلکه چون کوهی در برابرش بایستند.

اگر بخواهم فقط در یک جمله پیش‌بینی کنم:

جنگ مستقیم پایان می‌یابد، اما دوره‌ای جدید از تقابل‌های هوشمند، نیابتی و استراتژیک آغاز خواهد شد که ایران در آن بازیگر اصلی باقی می‌ماند. بازهم بقول معروف « باد این سخن بگوشت، ما مرده و توزنده »

موضوعات مرتبط

جواب دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back to top button